گفت : كه چي؟ هي جانباز جانباز ، شهيد شهيد ...
مي خواستن نرن! كسي مجبورشون نكرده بود كه ...!
گفتم : چرا اتفاقاً مجبورشون مي كرد...
گفت : كي؟ ... گفتم همون كه تو نداري
گفت من چي ندارم؟ چيو مي گي؟
گفتم غيرت...
در مدتي كه آقا مهدي باكري شهردار اروميه شده بود يك شب سيل تقريباً شديدي آمد. ايشان همان شب ترتيب اعزام گروههاي امداد را به منطقه سيل زده دادند و خودشان هم با آخرين گروه عازم منطقه شدند و پا به پاي ديگران در ميان گل و لاي كوچه ها كه تا زير زانو مي رسيد جهت كمك به مردم سيل زده به فعاليت پرداختند.
در اين ميان آقا مهدي متوجه پير زني شد كه با شيون و زاري از مردم
اخيراً خاطرهاي منتسب به علامه جعفري در فضاي مجازي منتشر شده كه جالب و خواندني است
به گزارش جهان نيوز، علامه جعفري ميگفت تو يكي از زيارتام كه مشهد رفته بودم به امام رضا گفتم يا امام رضا دلم ميخواد تو اين زيارت خودمو از نظر تو بشناسم كه چه جوري منو ميبيني.
نشونه شم اين باشه